جزوهی اجتماع آماتور
2018-07-28
تمام زندگیِ جوامعی که در آنها مناسباتِ مدرنِ تولید حاکم است به صورتِ انباشتِ بیکرانی از نمایشها(اِسپِکتَکل) تجلی مییابد. هر آنچه مستقیما زیسته میشد، در هیئتِ بازنمودی(یک بازنمایی) دور شده است
جامعهی نمایش- گی دُبُر- یک
صفر
شهر چیست؟ ما برای چه دورِ هم، در یک مکان جغرافیاییِ کمحجم جمع میشویم؟
یک
.شهر، آرشیو است
دو
شهر انسان را مکانمند و زمانمند میکند. انسان در قبالِ شهر، امکانی در نسبت با مکان و زمان ندارد. چرا که شهر، سرحدات مکانی برای انسان میچیند و او را وابسته به برنامهریزی زمانیِ(عملگرایی زمان) خود میکند و به انسان جهت حرکت میدهد. وقتی از خانه بیرون میرویم از سمتهای مختلف، خیابان، دیوار، خانه و بخشبندیهای مشخص، به ما اجازه حرکت نمیدهند و مسیر را برای ما تعیین میکنند. از طرفی دیگر، شهر زمان خود را به شهرنشین دیکته میکند. ساعتبندی یک مقوله شهرنشینیست. انسانِ شهرنشین وابستهی این جدولِ زمانیست. بدون زمانبندی، شهر رخ نمیدهد
سه
خط تولید شهری، نیازمندِ ایجاد سیستم است و سیستم اساسا به چارچوبِ مکانی و جدول زمانی نیاز دارد. شهروند، هیچ راه گریزی از آن ندارد و البته بدون آن، تعریف دیگری نیز ندارد. شهروند باید به شهر و قواعدش احترام بگذارد چرا که بدان وابسته و همبسته است
چهار
امکانی که شهر در وهلهی اول به ما معرفی میکند امکانی جذاب است اما در نهایت فضا را تبدیل به یک مکانِ بسته میکند
پنج
سیستم وضعیتهای حاضر و آمادهاش را به ما نمایش میدهد. وضعیتهایی که گویی بدون انجام کار زیاد و تنها با یک آریگویی ساده، ما را به موفقیت، اعتبار، امکانات، سهولت در تولید میرساند
او زیرکانه تمام تلاشِ ما را برای ساختن وضعیتهای جدید، به سخره میگیرد. او میل به ساختن وضعیتهای جدید را سرکوب میکند و امید به آن را ویران
شش
شهر اساسا انسان را دستهبندی میکند. حکومتها تمایل زیادی به دستهبندی آدمها دارند. چرا که دستهبندی، کنترل را راحتتر میکند و این کنترل، شرطِ بقای سیستم است. این مسئله حتی در نسبتِ انسانهایی که تلاش میکنند از دستهبندی مرسوم خارج شوند نیز صدق میکند. چراکه ناگزیر خود تن به دستهبندیِ جدیدی میدهند. شرطِ رهایی، آگاهی از موقعیتِ دستهبندی شدن است
هفت
شهر پیشنهاد زندگی باهم را میدهد و آدمها را تحریک به این نوع از زندگی میکند. و البته این پیشنهاد، به شکل متناقضی انسانها را فردیتگرا و جداافتاده خواهد کرد
هشت
دستگاه مسلط، همیشه انسانها را در شهر گوشهگیر(جداافتاده) میکند تا شکلدهیِ آسانتری انجام دهد. حکومت به جای دانهدانه کنترل کردن، سیستمِ ماشینی را پیشنهاد میدهد. چراکه کنترلِ ماشین، کار روتین و سادهایست. و انسان خود اپراتورِ ماشین خواهد شد
یک ماشین، دستورالعمل مشخصی دارد و جز رعایت کردن آن چیزی را تاب نمیآورد. اخلال در آن ماشین به منزلهی بیرون رفتن از سیستم یا نابودی آن است
نه
شهر باتری سرمایهداری است
ده
نظم شهری را سیستم، برای آرشیو راحتتر و کنترل، به وجود میآورد. نظم به معنای قانون. پس تخطی از نظم، کیفر قانونی دارد
ما در روزمره شبیه بههم میشویم. به طور مثال برای رفتن به نقطهای، شبیه به هم و در مسیری مشابه حرکت میکنیم. دیوارها حرکت مشخصی به ما دیکته میکنند و وسایل نقلیه، ما را از نقطهای به نقطهای دیگر منتقل میکنند
یازده
نمایش(اسپکتکل) نه مجموعهای از تصاویر، بلکه رابطهایست اجتماعی میان اشخاص که از طریقِ تصاویر، واسطهای شده است
جامعهی نمایش – گی دبر – چهار
دوازده
موضوع در ابزار یکپارچهساز روزمرهی آدمهاست. نوعی آرشیو که دسته بندی نمیکند. نقطه نظری ندارد. از این رو به مبارزه با آرشیو رسمی میپردازد. چرا که اطلاعاتِ دستهبندی شده و مرسوم نمیدهد؛ پس ارزش رسمی و حکومتی ندارد. قالب رسمی آرشیو را تغییر میدهد و خود را آشکار میکند. و از این راه مشتِ آرشیو را نیز باز میکند چرا که او یک آرشیو عیان است. در حالی که آرشیو حکومتی، آرشیوی نهان و در شرایطی بالقوه است. منظور از آرشیو بالقوه، آرشیویست که ظاهرا هدفاش آرشیو کردن نیست. و همچنین با اطلاعات جزئی و روزمره کار میکند. اطلاعاتی که ظاهرا هیچ اهمیتی ندارند. اما در واقع و در مقیاس گسترده بسیار با اهمیت میشوند. مثلا علاقهی انسانها به رنگی خاص، که در آمارِ گسترده، میتواند صنعت پوشاک و مد را تحت تاثیر قرار دهد. به عنوان مثال آرشیوی که گوگل به وجود میآورد یک آرشیوِ نهانِ بالقوه است. آرشیوی که از راه دستهبندی کردنِ جستجویِ انسانها و تبدیل آنها به دادههای آماری و دراختیار قرار دادن آنها به شرکتهای بزرگ و سیستمهای امنیتی میتواند زندگی و شهر را تغییر دهد
سیستمهای کنترل شهری نیز از این نوع آرشیو اند
سیزده
در میان مشخصات آیینهای بدوی، میتوان این موارد را ذکر کرد
یک. قشر خاصی از اشخاص عهدهدار اجرای آیین نیستند؛ به عبارت دیگر، روحانی وجود ندارد. مراسم را به اقتضای حال، هرکسی میتواند انجام دهد
دو. جای خاصی برای اجرای آیین منظور نشدهاست. به عبارت دیگر، معبد وجود ندارد. مراسم را به اقتضای حال در هرجایی میتوان انجام داد
سه. ارواح و خدایان، اسامی عام دارند و نه اسامی خاص
جیمز جرج فریزر، شاخهی زرین
چهارده
اصل واژهی آماتور در لاتین به معنایِ عاشق است. شخصی که یک فعالیت را به قصد لذت بردن انجام میدهد. انجام عمل، بدون در نظر گرفتن نتیجه و صرفا لذت بردنِ دیونیزوسی از فرآیندِ عمل
پانزده
کارِ آماتور، از نظر ما، کاریست که بدون نقطهنظرِ مشخص از یک نگاه خاص یا غیر خاص ساخته شده است
آماتور در فرآیندِ کار، متوجه میشود که چه میکند. آماتور مواجه میشود. و در مواجههی خود با اتفاق، شکل میگیرد. و شکل را میسازد و دوباره شکل میگیرد و دوباره شکل را میسازد. در واقع کارِ آماتور برای ما شکلی از برخورد است که دستهبندی خاصی ندارد و شکلی را در خود نمیگیرد. در خودش ساخته میشود و در خودش نابود میشود
شانزده
مسئلهی اصلیِ کارِ آماتور، تجربهی زیسته است. آماتور دیونیزوسی است. تنها مسئلهی تخطی ناپذیرش، ذوق و شورِ در لحظه است
آماتور به دنبالِ شگفتیای خارج از زندگیِ روزمرهاش نیست. مهم، حسِ در لحظه است و پس از آن، با وجود بازیابیِ اِروس رها شده؛ دیگر باقاعده یا بیقاعده بودن، رعایت بازنمایی یا تلاش برای بازنمایی نکردن، نتیجه و بداهگی، اهمیتی ندارد
کارِ آماتور دستورالعمل ندارد. در کارِ آماتور چگونه ساختن مهم نیست، ساختن مهم است. ساختنی که رانهی درونماندگارش، حرکتِ مداوم است
هفده
نمایش(اسپکتکل) توامان به صورتِ خود جامعه، بخشی از جامعه و ابزارِ یکپارچهسازیِ آن نمودار میشود. به عنوانِ خودِ جامعه، نمایش صریحا شاخهای است که هر نگاه و هر آگاهی را متمرکز میکند. این شاخه درست به علتِ جدا بودناش، جایگاهِ نگاهِ فریفته و آگاهیِ کاذب است؛ و یکپارچهسازیای که به انجام میرساند چیزی جز زبانِ رسمیِ جداییسازیِ تعمیمیافته نیست
جامعهی نمایش – گی دبر – سه
هجده
فضای بستهی جغرافیایی، شهرهای بزرگ و متراکمی هستند که ما در آنها زندگی میکنیم. شهرهایی که آسمانِ روبرو ندارند. کوهها در آن دیده نمیشوند. همه چیز بتن، سنگ و سیمان است. راهها بستهاند و ماشینها شما را در سطح شهر منتقل میکنند
اما فضای بستهی ذهنی، نوعی هراس است. هراسی که دستگاه مسلط و سرمایهداری به واسطهی شهر میسازند. نوعی خفقان. این نوع خفقان معمولا با همکاری خود شهروندان ساخته میشود و شدت میگیرد. به عنوان مثال احساسی که شهروندان از ناامنی دارند بسیار قابل بررسی است. مسئله، مقدار ناامنی در شهر نیست. مسئله حسی مجازی از ناامنی است که به مقدار نیاز به ما میدهند تا بهیکدیگر مشکوک باشیم، قفل بخریم، اسلحه بخریم، آزادانه و بیزمان رفت و آمد نکنیم و در آخر بترسیم و منفعل شویم
ساختارشکنیِ تصویری در چشم شهروندان ساخته نمیشود و آنها به سرعت دربرابر هر پدیدهی نو، دچار هراس و دفاع میشوند. این شهر، شهروندانی سربهزیر و مطیعی خواهد داشت
نوزده
شئ شدن در شهر و تبدیل شدن به یک کالای تبلیغاتیِ متحرک و بدون بازگشت
بیست
در کار آماتور، بستر و فرایند تولید مهم است و نتیجه ارزشی ندارد. آماتور نتیجهگرا نیست
بیستویک
در هر حال سرمایهداری و نتیجهگرایی با هم در یک راستا حرکت میکنند. حتی اگر چیزی، فضایی نتیجهگرا هم نداشته باشد؛ سرمایهداری آن را وارد نتیجه خود میکند
بیستودو
نمایش(اسپکتکل)، دریافته در کلیتاش، توامان نتیجه و پروژهی شیوهی تولید موجود است. تکمله یا تزئینِ اضافهشدهای بر جهانِ واقعی نیست. نمایش قلبِ غیرِواقعیتگراییِ جامعهی واقعی است. تحتِ تمامِ اشکالِ ویژهاش، خواه اطلاعرسانی باشد یا ترویج، تبلیغ باشد یا مصرفِ مستقیمِ سرگرمیها، نمایش الگویِ کنونیِ زندگیِ اجتماعا غالب را تشکیل میدهد. تصدیقِ همهجاحاضرِ انتخابِ از قبلشدهای در تولید و مصرفِ منتج شده از آن است. شکل و محتوای نمایش به گونهای یکسان، توجیهِ تامِ شرایط و اهدافِ سیستمِ حاضراند. نمایش به عنوانِ اشغالِ بخشِ اصلیِ زمانِ زیستهی خارج از تولیدِ مدرن، حضورِ همیشگیِ این توجیه هم هست
جامعهی نمایش – گی دبر – شش
بیستوسه
جهانِ ما جهان بازنمایی است. جهانی که از این راه، تمامیِ آنچه را که میخواهد، به ما آموزش میدهد و به ما شکل میبخشد و شیوهی فکر کردن ما را میسازد. جهانی که به واسطهی همهی ابزارهای بازنمایانهای که در اختیار دارد، خودش را آنطور که منافعاش ایجاب میکند؛ جلوه میدهد. و به ما توهمِ انتخابِ شیوههایی را میدهد که خود انتخاب نکردهایم. از این رو ردِ بازنمایی یک کنش سیاسی است. بازنمایی نکردن و نپذیرفتن آن همانندِ فلسفه، با پرسشگری آغاز میشود. بنابراین زندگی، هنر، فلسفه و سیاست، برای ما همبسته و در جریاناند
بیستوچهار
مواجهه اجتنابناپذیر است. مساله، چگونگی برخورد با مواجهه است
بیستوپنج
تلاش برای ضربه زدن به ناخودآگاهِ سرمایهداری
بیستوشش
نمیتوان نمایش و فعالیتِ واقعی اجتماعی را بهطورِ انتزاعی در تقابل نهاد؛ این دو قسمتشدگی خود دو قسمت شده است. نمایش که واقعیات را وارونه میکند خود بهطورِ واقعی تولید میگردد. در همین حال واقعیتِ زیسته شده بهطور مادی زیرِ هجومِ نظارهی نمایش است، و نظمِ نمایشی را با توافق و تعلقی مسلم در خویش میگیرد. واقعیتِ عینی حضوری دو سویه دارد. هریک از مضامینِ تثبیت شده، بدین سان، بنیانی جز گذار به قطبِ مقابل خود ندارد: واقعیت از درون نمایش ظهور میکند، و نمایش واقعی است. این از خود بیگانگیِ پایاپای، اُس و اساسِ جامعهی موجود است
جامعهی نمایش- گی دبر – هشت
بیستوهفت
هرگونه خلق و عمل، در راستایی که زیباییشناسی مسلط را زیر سوال نبرد، خود، محکوم به ترویج زیباییشناسیِ سرمایهداری است
بیستوهشت
هنر اگر هم هست، برای از بین بردن نظم موجود است. نه برای تثبیتِ آن، یا به وجود آوردن نظمی نوین و سیستماتیک
بیستونه
هنرِ نتیجهگرا، هنرِ مصرفی است. هنر مصرفی آرام آرام به کالایی تبدیل میشود که در سطح شهر دیده میشود. سرمایهداری از اینجاست که به هنر مصرفی علاقه نشان میدهد. چون آن را خرج زرق و برق کارخانهی خود میکند، برندهای خود را زیبا میکند و رنگها را به کار میگیرد. در واقع کارخانهای برای تولید مواد ویدئویی و گرافیکی میسازد و با آن کارخانه، همیشه ایدههایی برای تبلیغات خود دارد
تمام تلاش آن کارخانه، تولید مواد تبلیغاتی و رسیدن به شکلی از تبلیغات است که با آرامترین حالت ممکن ما را در برگیرد
کارخانهها هنرمندان را به کار میگیرند. هنر آرام آرام خودش تبدیل به یکی از کارخانههای بزرگ میشود. زیباییشناسیِ ایدئولوگِ تولید را خلق و منتشر میکند. برای سلطهای زیبا که پوششیست برای سلطهی سرمایهداری
سی
تولید و مصرفِ صرف، رابطهای جدایی ناپذیر دارند. کارخانه خود کالاست. کارخانه خود مشتری است. و شهر همهی این روابط است. شهر در بین است. شهر، رابطه است
اصطلاحِ حقوق مصرف کننده، بر کالاها درج میشود و یک تِرم حقوقی است. اما هنگامی که مصرفکننده و تولیدکننده، ماشین و اُپراتور، فروشنده و مشتری، در جهتِ قدرتمندتر کردن سیستم-سرمایهدار یکی میشوند؛ پس بهنظر میرسد این حقوق جز برای سرگرم کردن مردم نیست. و اتفاقا تنها چیزی که مدنظر دارد قدرتمندتر کردنِ رشته روابطِ بین ماشین-اُپراتور-آپاراتوس است
سیویک
تلاش برای اخلال در زمانِ شهری
سیودو
آیا زبان، آرشیو مرکزی است و از این راه ذهن را متوهم و سپس کنترل میکند؟
سیوسه
آنجا که جهانِ واقعی تبدیل به تصاویرِ صرف شود، تصاویرِ صرف به موجوداتِ واقعی و انگیزههای کارآمد در رفتاری هیپنوتیکی مبدل میشوند. نمایش، چونان گرایش از طریق وساطتهای تخصصیِ مختلف، به نشان دادن(دیداندن) جهانی که دیگر مستقیما دریافتنی نیست ممتازترین حس انسانی را، که در دورانهای دیگر حسِ لامسه بود، بهطور عادی حس بینایی میداند که انتزاعیگری تعمیمیافتهی جامعهی کنونی است
نمایش ضدِ دیالوگ است. هرکجا بازنمودی مستقل هست، نمایش بازسازی میشود
جامعهی نمایش- گی دبر- هجده
سیوچهار
ساختن یک وضعیت آلترناتیو شیوه و تکنیک مشخصی ندارد. در هر زمان، وابسته به موقعیتها و افراد میتواند متفاوت باشد. وضعیتی که تولید، تخریب و بازتولید است. آلترناتیو، وضعیتی است که با عیان کردنِ سازوکارهای جریان غالب، سعی در ایجاد بستر تازهای دارد که در آن فرآیندها روشن و گویا هستند. فاصلهی ارزش و اهمیت میان افراد وجود ندارد. افراد برای پیشبرد فعالیتهای خود نیازی به تن دادن به ابزارها، شیوهها و پیشنهادهای جریانهای دیگر ندارند و در آن میتوانند به صورت مستقل و آزادانه به فعالیت بپردازند. همه به یک اندازه حق دارند فعالیتهایشان را در نسبت با تلاشی که انجام میدهند گسترش دهند و امکان به وجود بیاورند و کار کنند
سیوپنج
تا زمانی که همگان در عمل نسبت به شرایط تحمیل شده بر آنها در تمام حوزههای زندگی و نسبت به وسایل عملی تغییر آن شرایط آگاه نشوند؛ نمیتوان هیچچیز واقعا تازهای را انتظار کشید
گامی در نقد جغرافیای شهری – گی دُبُر
سیوشش
شهر دستگاهِ کنترل است؛ از راه مراقبت، تشویق و تنبیه
مکانهایی برای کار و بعد جایزههای تفریحی آن، که در واقع به نوعی دیگر در کارِ سودرسانی به شهر هستند. و مسیرهایی که این دو را به هم وصل میکنند
شهر و امر شهری و همهی اشکالاش، بر پول درآوردن، مصرف، برنامهریزی (زمانی-پولی) و چشمانداز آینده تاکید دارند
و شهروند انسانیست که
در کار، منفعل است و به تصمیمهای ایدئولوژیکِ دستگاه قدرت تن میدهد
در زندگی روزمره، تبدیل به مصرف کننده و شیء میشود
در فراغت، به تبدیل شدن جهان به تصویرهای فریبدهندهی جامعهی نمایش کمک میکند
سیوهفت
دقیقا به همین دلیل که شهر سرکوب میکند، در همین تناقضِ پنهان شده در زیباییشناختیِ فضایی (زبان، تصاویر، سینما، تبلیغات تفریحی…) خودش در خودش، پیشنهاد رهایی از سرکوب و تولید فضا میدهد. به کسانی که شهود میکنند؛ میبینند، میشنوند، لمس میکنند، احساس میکنند
سیوهشت
لحظه، از نظر هانری لوفِور، زمانیست که وضعیتِ کسالتبار را درهم میشکند. لحظه، افشاکنندهی امکانهاییست که در حیات روزانه نهفته است
سیونه
زندگی روزمره هم پیشپا افتادگی و بیگانگی دارد و هم غیرعادی بودن و لحظههای نا-بیگانه شده. دقیقا در همین زندگی مبتذل، پتانسیل فرهنگی و انقلابی برای دگرگون کردن زندگی روزمره وجود دارد. “لحظههای حضور” میتوانند در روزمرگی و پیش پا افتادگیِ وظایف تکراری نفوذ کنند
چهل
هر روز بیشتر به این واقعیت پی میبرم که زندگی را نمیتوان تحمل کرد مگر دیوانگی چاشنی آن باشد
فردریش نیچه، نامه به پیتر گاست
چهلویک
فضای اجتماعی، تولیدی اجتماعی است؛ فضا فینفسه وجود ندارد؛ فضا تولید میشود
چهلودو
رشد و تکامل جامعه مستلزم تلاش بیوقفه و مداوم برای راززدایی و آشکارسازی مناسبات اجتماعی است
چهلوسه
کار رشتههای شهرسازی، معماری، عمران، جغرافی، “تولیدِ انضباط” است، همهی تمهیدات سیاسی فضا، در همین رشتهها شکل داده میشوند
اما چه کسی حق دارد دربارهی فضا سخن بگوید؟
شیوههای مسلطِ بازنمایی و اعمال قدرت بر فضا در این رشتهها صورتبندی میشود
هیچ شکل حقیقی و غیرایدئولوژیکی از دانشِ آکادمیک و مسلط وجود ندارد
چهلوچهار
جامعهی موجود بحرانِ جدیای را سپری میکند، زیرا نتوانسته به نسلهای جدید نقشی در دموکراسی اعطا کند
نه خلاقیتی، نه توانایی تا بتواند مردم را در چرخههایی متغیر به حرکت درآورند؛ واقعا نمیدانند با تمام خلاقیت بالقوهای که جمع شده چه کنند
برای همین بیوقفه از “زوال” حرف میزنند، اما تنها زوالی که من میبینم، زوال قدرت ابداع است
اکنون نوبت ماست که یاد بگیریم از این استحاله استفاده کنیم، استحالهای که قدرتهای سیاسی تاکنون موفق نشدهاند به هیچشکلی آن را به تولید گره بزنند
آنتونیو نگری، یک مصاحبه
چهلپنج
با عشقتان بتازید بر آن کس که در شما هراس میانگیزد
فردریش نیچه، چنین گفت زرتشت
***
Categorized as: جزوه
Comments are disabled on this post